دخترنازنينم توچهل روزگيت فهميديم پارگي ناف داري وبرديمت دكتركه گفت تاسه سالگيت خوب نشي عملت ميكنن منم كه ترس ازعمل شدنت داشتم يه مدتي نافتوباناف بندبستم ولي خوب نشدتااينكه تصميم گرفتيم ببريمت عمل هم توراحت شي هم خودمون وبرديمت تبريز ودكترنوشت بيمارستان كودكان كه برديمت اونجاهم به خاطرنبودن تخت قبولت نمي كردن وباكلي اصرارورفت وامدقبول كردن كه بستريت كنيم ساعت سه ظهربستري شدي وازت ازمايش خون گرفتن وسرم زدن وتوكلي گريه كردي منم كه طاقت گريه هاي تورونداشتم گريه كردم باباتم خيلي نگران وناراحت بودبعدازرفتن بابات توبچه هاروميديدي وخيلي خوشحال بودي وشب هم خيلي سخت بودخوابيدن روي صندلي عذابم ميدادمي اومدم پيش توتوي تخت اذيت ميشدي خلاصه صبح ساعت هشت ...