pinarpinar، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

عشق بي تكرارمن پينار

من بيشترازتوزجرمي كشم

1394/2/22 13:21
نویسنده : مامان رويا
255 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم الان پنج روزه كه توروازشيرگرفتم ولي توخيلي عذاب ميكشي ومن بيشترازتوغمگیننه به خاطرخودم ودردايي كه دارم مي كشم بلكه به خاطربي تابي هاي شبانه ي توبه خاطرگريه هات وبغضات اللهي مامان فدات شهترسو الان چهارشبه نخوابيدي واونقدرگريه كردي كه صدات گرفتهروزاول كه ازشيرگرفتمت تنهابودم كه زودزودبيدارمي شدي وگريه مي كردي ومنم دلم برات مي سوخت وگريه مي كردم روزدوم خاله اومدكمكم شب بيدارشدي وگريه كردي وغيرمن بغل كسي نمي رفتي وكلي گريه كردي وبالااوردي منم خيلي نگرانت بودم وگريه مي كردم و يه ساعتي توحياط نگهت داشتم تاخوابت بردوخوابوندمت توتختت ولي بازبيدارميشدي وگريه مي كردي روزسوم مامانم اومدومن چون چندروزي بي خواب بودم ماماني نگهت داشت هروقت بيدارمي شدم مي ديدم بغلشي داره را ميره كه ارومت كنه ديشب هم كه شب خيلي بدي بودتنهابودم واونقدررارفته بودم كه پاهام دردميكردباباتم كه اصلاتنتونست بخوابه وصبح زودرفت سركاروصبح بازم بي تابي مي كرديگریهروزها هم كه مي رفتيم پارك بازي مي كرديولي وقتي برمي گشتيم خونه شروع مي كردي به اذيت كردن واااااااي كه چه روزاي بدي روگذرونديم خيلي برامون سخت بودفداي چشاي خوشگلت شم ان شاالله كه امروزوامشب حالت خوب باشه  خيلي سخت بودوتوهم خيلي وابسته بودي وخيلي سخت جداشديدوووووووووووووووووستت دارم دخترنازنينم

پسندها (11)

نظرات (7)

مامان لیلا
22 اردیبهشت 94 14:29
الهی فداش بشم کاش یه ذره دیرتر از شیر میگرفتیدش. واقعا دلم کباب شد.
مامان رويا
پاسخ
مجبوربودم اخه بدغذابود
مامان لیلا
22 اردیبهشت 94 14:31
دوستت دارم پینار جونم
مامان رويا
پاسخ
ماهم دوستتون داريم
مامان لیلا
23 اردیبهشت 94 9:06
بعضی وقت‌ها بعضی آدمها بدون در زدن وارد زندگیت میشن. اونقدر خوبن که چشم باز می‌کنی می‌بینی یه فصلی از زندگیت شدن... باهات آفتابی میشن،هر وقت هم دلت ابری شد و گرفت دل اونها هم می‌گیره... بدون اینکه بفهمی فقط دوسشون داری اونقدر بودنشون تو لحظه‌هات پررنگه که دوست داری تمام عاشقانه‌هاتو براشون بنویسی و... اونا هیچ‌وقت تکراری نمی‌شن...هیچ‌وقت از خدا می‌خوام هرجا هستن خوشحال باشن و خوشبخت... تقدیم به پینار عزیزم و مامانیش
مامان رويا
پاسخ
خيلي ممنون مامان ليلاي عزيز
zakieh
23 اردیبهشت 94 15:20
اي جونم عزيزم چقد سخته ايشالله زود بگذره
مامان رويا
پاسخ
ممنون عزيزم
مامانی و بابایی نرگس
23 اردیبهشت 94 18:25
اوخی بچگی یکم سخت هست ولی کم کم عادت میکنه خداوند انشاالله همراه پدر و مادرش حفظش کنه
مامان رويا
پاسخ
ممنون كه هستيدوبهم دلداري ميديد
مامان عسل 
24 اردیبهشت 94 14:27
ای جوووونم خاله به فدات می دونم خیلی سخته مخصوصاواسه مادر...کاشکی به جاش یه چیزی که دوست داره میدادی من به عسلم که بهونه میکردومه مه میخواست بستنی میدادم سخت بودولی نه به سختی پینارجون...ایشالله که به سلامتی تموم میشه عززززیییزززم
مامان رويا
پاسخ
همه چي براش خريده بوديم دنت بستني ابميوه كلي ميوه ولي هيچكدوموقبول نميكردخيييييلي ممنونم ازتون
مامی آتریسا جون
27 اردیبهشت 94 17:16
فدات بشم رویا جون، واسه پینار جونم که سخته خیلی هم سخته ولی واسه شما میدونم سخت تره، ایشالله الان خوب شده و دیگه اون مراحل رو پشت سر گذاشتین عزیزم هوا خوبه سعی کن روز ببریش بیرون، ظهر هم بازی کنه نذار بخوابه تا شب خسته باشه و بهتر بخوابه عزیز دلم می بوسمتون
مامان رويا
پاسخ
قربان شماباورتون نميشه ولي الانم حالش بهترنشده وكلافه ام كرده